نميدن؟

اگه تنم کويره اگه نگام فقيره يه قلب پاک و ساده به عشق تو اسيره

ازم پرسيد بخاطر کي زنده هستي؟ با اينکه دوست داشتم با تمام

وجودم داد بزنم "بخاطر تو"،

 بهش گفتم: "بخاطر هيچکس". پرسيد: پس بخاطر چي زنده هستي؟

 با اينکه دلم داد ميزد "به خاطر دل تو"

 با يه بغض غمگين بهش گفتم: "بخاطر هيچي". ازش پرسيدم: تو

بخاطر چي زنده هستي؟

در حاليکه اشک تو چشمش جمع شده بود، گفت: بخاطر کسي که

 بخاطر هيچ زندست.

اشک من طوفان غم آرد به دل / خنده بر لب مي زنم تا کس نداند راز

 دل

گلي دارم که تو گلها غريبه / نه نارنجه و نه ليمو و نه سيبه

گلي دارم به دست کس نميدم ، خريدم گوهري و پس نميدم . . .

داده ام دل به نگاري که خدا ميداند / نه محبت ، نه مروت ، نه وفا

                                           ميداند . .

   چه کشيدم و جه ديدم ، نشنيدم و نديدم / که کسي کشيده باشد ، ستمي

 که من کشيدم.

اگر ميدانستي که چه زخمي دارد خنجر از دست رفيقان خوردن

از من خسته نمي پرسيدي که چرا نتهائي . . .؟

عاشقم کردي و گفتي که عاشقان ديوانه اند...

 عاقبت عاشق شدي ، ديدي که خود ديوانه اي . . . !؟

بيا اينجا صداقت ميفروشم / براي تو محبت ميفروشم

 بيا بهر نگاهي از تو اي دوست / دلم را زير قيمت به تو عاشق ترينم

 ميفروشم . . .

بيا امروز به ياد کسي باشيم ، تا فردا کسي به ياد ما باشد 

معلم گفت:الف گفتم:او

گفت:پ گفتم:پيش او

گفت:ج خواستم بگويم جدايي گفت:نگو.